×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

فاتحان قله غرب

شهدای نیروی ویژه جمهوری اسلامی ایران

ثابت می‌کنم قبل از همه شما شهید می‌شوم + تصاویر

مجتبی در تبریز برای تشییع پیکر روح الله شرکت و همانجا یک سخنرانی حماسی ایراد کرد و همین باعث شد که دوستانش به او گفتند: مجتبی! ما هم شهید شدیم باید بیایی و همچنین سخنرانی‌ای برای ما هم انجام بدهی که مجتبی در پاسخ به آن‌ها گفته بود که من به شما ثابت می‌کنم که قبل از همه شما شهید می‌شوم.


در بدو ورود به سپاه یگان مخصوص "صابرین " را برای خدمت برگزید و چندین سال آموزش های سخت و طاقت فرسا را با موفقیت پشت سر گذاشت این آموزش ها از او تکاوری دلاور و شجاع ساخته بود در رزم و جنگ به گفته همرزمان و فرماندهانش از قویترین و باهوشترین نیروهای عملیاتی محسوب می شد و دارای قدرت عملیاتی بالایی بود.

فرزند قهرمان اندیمشک  در تاریخ 1390/6/13 در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به آرزوی دیرینش رسید در حالی که ذکر "یا علی بن ابی طالب" بر زبان داشت، به فیض شهادت نائل شد.
پیکر پاک این شهید در بهشت زهرای اندیمشک در جایی که آرزوی دفن شدن در آنجا را داشت در کنار پسر عمه اش فرمانده شهید عزت الله حسین زاده آرام گرفت.
شهید مجتبی بابایی زاده علاقه زیادی به همرزمانش داشت اما در این میان علاقه او به شهید روح الله نوزاد از جنس دیگری بود.
شهید روح الله نوزاد در حادثه تروریستی گروهک ریگی در منطقه پیشین سیستان و بلوچستان به همراه سردار شهید نورعلی شوشتری به شهادت می رسد و این شهادت او، مجتبی را بی‌قرار می کند.
 

در کنار شهید روح الله نوزاد

مجتبی در تبریز برای تشییع پیکر روح الله شرکت و همانجا یک سخنرانی حماسی ایراد کرد و همین باعث شد که دوستانش به او گفتند: مجتبی! ما هم شهید شدیم باید بیایی و همچنین سخنرانی‌ای برای ما هم انجام بدهی که مجتبی در پاسخ به آن‌ها گفته بود که من به شما ثابت می‌کنم که قبل از همه شما شهید می‌شوم.


وصیتنامه شهید مجتبی بابایی زاده


بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت می دهم به خدای واحد، پیامبر من محمد(ص)، امام علی ولی و وصی خدا، خدایا این نوشته ها قبل از اینکه برای بازماندگان من باشد برای توست و درددلی با توست چون این ناله ها متعلق به لحظه جدایی از دنیاست و مربوط به لحظه ای است که دارم آزاد می شوم.
پس چون از شرایط آن لحظه مطلع نیستم و نمی دانم در چه حالی هستم، پیش دستی نموده و سعی بر آن دارم طلب استغفار کنم و چه خوب است که انسان از لحظه مرگش مطلع نیست و موت، بی خبر به سراغ آدمی می آید. اگر این چنین نبود چه بسا آدمی به واسطه آگاهی از لحظه مرگش تا دقایقی قبل از مرگ به خدا فکر نمی کرد و چه گناهانی که مرتکب نمی شد و در لحظه مرگ استغفار می نمود و چنین دنیایی چه می شد؟
ولی الحق که تو جای حق نشسته‌ای و اینجاست که عدالت تو در آزمون خودنمایی می کند. خدایا وصیتم را در چند قسمت و برای هر مخاطب می نویسم.

ابتدا به خالق عزیز خودم این یگانه باور صادق.
خدایا!
من به جایی رسیده ایم که انسان روزی باید بمیرد پس تلاش برای بقاء را نمی پسندم. خدا عیبی ندارد که باور خودم را در مورد شهادت و آزادگی اعلام کنم چرا که می دانم خدای من سخت گیر نیست.
 
خدایا برای من، شهادت لحظه ای است که در اوج آمادگی جان می دهم چون در عصر ما این باور است که شهید باید در راه جهاد و در معرکه نبرد با کفار شهید شود ولی سئوال من از آن این است که کافر برای پیروزی کفرش به معرکه جنگ و با سلاح تفنگ و شمشیر می آید. پس اگر این چنین بود تاکنون با اولین جنگ باید تکلیف حق و باطل مشخص میشد.
پس من این را آموختم که اسم شهید آن هم از نظر زمینیان مهم نیست بلکه مهم آن است که تا دقایق آخرین عمرم در صف حق جویان و در  تقابل با ظالمان باشم.
حالا این صف ممکن است در جبهه باشد یا در خیابان شهرم و یا در هر جایی دیگر که ظلم شود.
خدایا در این مدت زمان عمرم که نمی دانم که کم بود یا زیاد قصد خدایی بودن داشتم ولی در مواردی دشمن تو (شیطان) مرا اغفال نمود خدا یا طلب عفو و مغفرت می کنم.
خدایا باز هم به من فرصتی بده تا در لحظه جان کندن بتوانم این کلمات را بر زبان بیاورم.
خداوندا عمر من همزمان شد با شروع حکومت الهی و اسلامی از وقتی که خوب و بد را از هم تشخیص دادم تمام عشقم به این انقلاب بود در زمان حیات خمینی کبیر کودکی بیش نبودم. البته حسرت نمی خورم چون بعد ازآن پیر بزرگ، سایه ولی و امامی دیگر بر سر این ملت ماند.
خدایا خودت خوب می دانی که از همان نوجوانی عشق به ولایت در من زنده شد که البته از شیعه اثنی عشری غیر از این مقبول نیست که البته خانواده ام بخصوص برادران بزرگترم در انتخاب این واقعیت بی تأثیر نبودند که انشاءالله هم من و هم آنان تا آخر عهد نشکنیم و ثابت قدم باشیم.

سه شنبه 25 تیر 1392 - 5:18:40 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://saberin.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 24 شهریور 1392   11:12:44 AM

افسران - حاج خانم غصه نخوری ها!

حاج خانوم قصه نخوری ها!!!و

جنازه پسرشونُ که آوردند
چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود
پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش

http://hamdast.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 تیر 1392   10:12:00 AM

Likes 1

سلام ، اگه امکانش برات هست از شهدای ایرانی که تو دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها شهید شدن مطلب بذاری خیلی ممنون میشم. چون احساس میکنم تو بی خبری محض رفتیم ما از این عزیزان یادی نمی شه. یا علی مدد